تو اتوبوس نشستم که حرکت کنه تو میای و بلیط و از من می گیری تا به راننده بدی وقتی نگام به دستای پینه بسته تو می افته دلم ریش ریش می شه وقتی که خونی که بین ترکای دستت نقش بسته رو می بینم تنم به لرزه می افته و دلم می خواد برای تمام دستای پینه بسته ای مثل دست تو زار زار گریه کنم بغض گلومو می گیره می خوام به دستات بوسه بزنم ولی نمی دونم تو کی هستی می دونم که فقط یه عابری آره یه عابر منم یه عابرم اونم یه عابره اصلا هممون عابریم ولی کدوم یکی از ما می ایسته و به بغل دستیش نگاه می کنه کدوم یکی از ما دستاشو زیر اشکای یکی دیگه می گیره و چتر یکی دیگه می شه.
دستاتو توی دلم می بوسم تو رد می شی و من بی اختیار چشمم به اون طرف خیابون می افته یکی که همسن توست داره شکلات داغ می خره تا ببره تو ماشین آخرین مدلش نوش جان کنه.دستاشو با دستکشای چرم گرون قیمت پوشونده تا نکنه یوقت سرما پوستشو ناراحت کنه لبخند می زنه و یه کم از شکلاتشو سرمی کشه تو ماشین می شینه و با سرعت دور می شه من دلم می خواست گریه کنم به تو نگاه می کنم و بی اختیار اشک از چشمام جاری میشه.